شهدا | ... |
انتظار ظهور:
🌷داستان واقعی تحول به واسطه شهید همت🌷
#قسمت_ششم
منم قبول کردم .
شب قبل از خواستگاری خواب دیدم داخل معراج شهدا یه تابوت هست و شهید همت کنار تابوت نشسته. نزدیک تابوت شدم دیدم داخل تابوت رضا هست.
سوم خرداد تو شلمچه عقد کردیم
اما……… چند روز بعد رضا به خاطر شیمیایی بودنش تو بیمارستان بستری شد.
مطمئن بودم که رضا رو برام شهید همت انتخاب کرده. و یه جورایی همسر بهشتی من هست.
کلی نذر کردم که حالش خوب بشه.
یا بیمارستان بودم یا گلزار شهدا مزار شهید همت
چند وقت بعد رضا شهید شد.
خیلی اون روزها برام روزگار سخت و تلخی بود
نمی تونستم قبول کنم ت 24سالگی بیوه شدم.
اصلا نمی دونم اون چند وقت چ طوری گذشت.
خانوادمم که دیگه قید منو زده بودن حتی برای مراسم هم نیامدن.
بازهم راهی جنوب شدم و از ش
خواستم کمکم کنن تا دوباره زندگیم بسازم حالا من شده بودم همسر شهید.
پدرم بهم زنگ زد گفت برگردم پیششون. وسایلم جمع کردم اومدم پیش خانوادم.
الحمدالله خانوادم و فامیل دیگه با قضیه چادری شدنم کنار اومده بودن و ارتباطمون با هم بهتر شده بود.
نزدیک تولدم بودم پدرم اسمم نوشته بود کربلا.
اما من پام تو یه کفش کرده بودم که نمیرم کربلا.
گفتم من آمادگیشو ندارم. اصلا نمی خوام برم.
خلاصه بعد از کلی نصیحت و سفارش و غر زدن راهی کربلا شدم. شاید باورتون نشه اما تو این سفر حاج همت هم با من بود حتی نفس کشیدنش رو هم حس می کردم.
کامل احساس می کردم کنارم هست. هر بارکه زیارت می رفتم باهم بودیم.
یه شب تو بین الحرمین نشسته بودم یکی رو دیدم که مثل حاج همت بود مطمئن بودم خودشه رفتم دنبالش اما….. متاسفانه گمش کردم.
مطمئن شدم که اونم همراهمه تو این سفر.
❣️❤️
خواستم طلبه بشم اما باز هم خانوادم اجازه ندادن متوسل شدم به شهید همت و شرکت کردم قبول شدم. اما متاسفانه به خاطر مشکلاتی که داشتم نتونستم ادامه بدم.
پدرم سرطان گرفت، خیلی حالش بد بود. بازهم متوسل شدم به شهید همت ازش خواستم پدرم خوب بشه.
مادرم خواب دیده بود یکی تو خواب با لباس بسیجی بهش گفت که پدرم شفا پیدا کرد اما به شرطی که روش زندگیشون تغییر بدن.
مادرم گفت همون کسی بود که عکسش تو اتاقت هست.
باورم نمیشد که داداش پدرمو شفا داده. پدر و مادرم باهم رفتن کربلا و از اونجا که اومدن کلی تغییر کردند.
حاج همت کمک کرد هم خودم و هم خانوادم راهمونو پیدا کنیم.
حالا چند سال داره می گذره از اولین سفر جنوبم. الان راوی شهدا شدم. و هرسال عید جنوبم و خادمی می کنم. داداش همتم همیشه هوام رو داره و خیلی از مشکلاتمون رو حل کرده.
الان دیگه خانوادگی عاشقشیم…
پایان.
🌷 هدیه به روح بلند و آسمانی شهید همت صلوات🌷
در ادامه با داستانهاي ديگر منتظمان باشيد ….
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1396-08-12] [ 05:22:00 ب.ظ ]
|