هوای بارانی
از روزی که در بند توام، آزادم...






تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


حرکت به سمت ظهور...


جستجو



Random photo

هفته کتاب


پیام ...

​امام سجاد ع:
✍زمين كربلا، در روز رستاخيز،چون ستاره مرواريدى مى درخشد و ندا در مى دهد كه من زمين مقدّس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در برگرفته اسـت
📚كامل الزيارات

موضوعات: اخلاق نه تواضع ذليلانه نه وقارمتكبرانه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

[پنجشنبه 1396-07-27] [ 05:16:00 ب.ظ ]

پیام ...

​#مقتل_امام_حسین

#دارالاماره
وقتی ابن زیاد از نخیله بازگشت و به دارالاماره رفت،به محض اینکه سر مقدس امام حسین(ع) را پیش رویش قرار دادند، از دیوارهای قصر خون جاری شد و آتش از بعضی قسمت های دارالاماره زبانه کشید و به سوی ابن زیاد سرایت کرد.
ابن زیاد از سالُنی که در آن بود گریخت و به اتاق های دیگر قصرش پناه برد.در همین هنگام سرِ نورانی و مقدس سیدالشهدا زبان گشود و به روشنی سخن گفت.
ابن زیاد و حاضران در قصر صدای حضرت را شنیدند:

“به کجا فرار می کنی!اگر آتش تو را در این دنیا در بر نگیرد،در آخرت جایگاهت خواهد بود".
تا زمانی که آتش ها شعله ور بود،سرِ مقدس سخن می گفت و پس از خاموش شدن آتش سکوت کرد،هیچ کس تا کنون چنین چیزی ندیده بود.از این رو به وحشت و نگرانی افتادند.
ابن زیاد از این پیش آمد به خود نیامد و از خواب سنگین غفلت بیدار نشد.اجازه داد تا همه مردم وارد قصر شوند،آنگاه دستور داد اسرا را وارد مجلس کنند،دختران و خاندان رسول خدا را با وضعی ناراحت کننده وارد قصر کردند.
📚مقتل مقرم،ص۳۸۸_۳۸۹

📚تاریخ الخلفا سیوطی،ص۱۳۹

📚تاریخ ابن عساکر،ج۴،ص۳۳۹

📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۸۷

📚شرح قصیده ابی فراس،ص۱۴۹

موضوعات: اخلاق نه تواضع ذليلانه نه وقارمتكبرانه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 05:15:00 ب.ظ ]

پیام ...

​مادران و پدران ما نیاز به حضور ما دارند نه پیغام ما …
 

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ @delsepordgen 👈🏻 ‌

موضوعات: اخلاق نه تواضع ذليلانه نه وقارمتكبرانه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 05:14:00 ب.ظ ]

نماز ...

​🍀 #برگ_سبز 
🌺 نماز با طمأنینه در سرمایی که اشک چشم یخ می‌زد
🍃 مرحوم راشد نقل می‌کند: اواسط زمستان بود که هیزم ما تمام شد. پدرم عازم کاریزک گشت تا هیزم بیاورد، مرا نیز با خود برد.
🍃 یک ساعت مانده به اذان صبح از کاریزک برای رفتن به تربت به راه افتادیم، زیرا اگر می‌ماندیم تا آفتاب برآید، یخ زمین باز می‌شد و راه پیمودن با الاغ در میان گل‌ولای، کار دشواری بود. 
🍃 شب بسیار سردی بود؛ سردی هوا گوش و گردن و دست و پا را می‌سوزاند. دو الاغ داشتیم که یکی را هیزم بار کرده بودند و مرا روی دیگری سوار کردند.
🍃 مردی بود به نام شیخ حبیب، از دوستان و مریدان پدرم تا روستای حاجی‌آباد همراه ما بود.
🍃 در فاصله کاریزک تا حاجی‌آباد، پدرم همچنان که پیاده می‌آمد، نماز شبش را خواند.
🍃 چون به حاجی‌آباد رسیدیم، صبح دمید و در آن هوای سرد و باد تندی که می‌وزید، روی آن زمین‌های یخ‌زده که بدن انسان را خشک می‌کرد.
🍃 مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد، رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرد، نخست اذان گفت و سپس اقامه و با طمأنینه و خضوع، نماز صبح را با همان توجهی خواند که همیشه می‌خواند و سرمای شدید حتی اندکی هم روی نماز ایشان تأثیر نگذاشت،  در حالی که از چشمان من از شدت سرما، اشک می‌ریخت و دانه‌های اشک روی گونه‌هایم یخ می‌بست.
📚 با اقتباس و ویراست از کتاب فضیلت‌های فراموش‌شده
👇👇👇

🆔 @TebyanOnline

موضوعات: اخلاق نه تواضع ذليلانه نه وقارمتكبرانه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 03:09:00 ب.ظ ]

رهبر معظم فرمودند ...

قدرت ایران قابل مذاکره نیست.

لبیک یا خامنه ایی.

موضوعات: اخلاق نه تواضع ذليلانه نه وقارمتكبرانه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 02:19:00 ب.ظ ]